كرامت حضرت علي(ع) در حق يك طلبه نیازمند
منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 20
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 1
:: بازدید ماه : 1
:: بازدید سال : 637
:: بازدید کلی : 3140
نویسنده : موسي رجبي رزاني
جمعه 2 آبان 1393

 

به آسمان رود و كار آفتاب كند
 
 فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى روایت كرده : یكى از طلبه هاى حوزه باعظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود . روزى از روى شكایت و فشار روحى كنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)عرضه مى دارد : شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید ، در حالى كه من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم ؟!
 
 شب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب مى بیند كه آن حضرت به او مى فرماید : اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى اینجا همین نان و ماست و فیجیل و فرش طلبگى است ، و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد دكن به خانه فلان كس مراجعه كنى ، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز كرد به او بگو :

 

 

 

به آسمان رود و كار آفتاب كند .
 
 پس از این خواب ، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد : زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است شما مرا به هندوستان حواله مى دهید !!
 
 بار دیگر حضرت را خواب مى بیند كه مى فرماید : سخن همان است كه گفتم ، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت كن ، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى :
 

 به آسمان رود و كار آفتاب كند
 
 پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن ، كتاب ها و لوازم مختصرى كه داشته به فروش مى رساند و اهل خیر هم با او مساعدت مى كنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد ، مردم از این كه طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمكن قصد ملاقات دارد ، تعجب مى كنند .
 
 وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند ، چون در را باز مى كنند مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد ، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید:
 
 به آسمان رود و كار آفتاب كند
 
 فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید : این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى كنید و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید .
 
 مراسم به صورتى نیكو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود . فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر كدام در آن سالن پرزینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند ، از شخصى كه كنار دستش بود ، پرسید : چه خبر است ؟ گفت : مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است . پیش خود گفت : وقتى به این خانواده وارد شدم كه وسایل عیش براى آنان آماده است .
 
 هنگامى كه مجلس آراسته شد ، راجه به سالن درآمد ، همه به احترامش از جاى برخاستند و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست .
 
 آنگاه رو به اهل مجلس كرد و گفت : آقایان من نصف ثروت خود را كه بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلك و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه كه تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه كردم ، و همه مى دانید كه اولاد من منحصر به دو دختر است ، یكى از آنها را هم كه از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم ، و شما اى عالمان دین ، هم اكنون صیغه عقد را جارى كنید . چون صیغه جارى شد طلبه كه در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود ، پرسید : شرح این داستان چیست ؟
 
 راجه گفت : من چند سال قبل قصد كردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم ، یك مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم ; به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه كردم ، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود ، به شعراى ایران مراجعه كردم ، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد ، پیش خود گفتم حتماً شعر من منظور نظر كیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام)قرار نگرفته است ، لذا با خود نذر كردم اگر كسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید ، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم ، شما آمدید و مصراع دوم را گفتید ، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و كامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است . طلبه گفت : مصراع اول چه بود ؟ راجه گفت : من گفته بودم :
 
 به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند
 
 طلبه گفت : مصراع دوم از من نیست ، بلكه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است . راجه سجده شكر كرد و خواند :
 
 به ذرّه گر نظر لطف بوتراب كند *** به آسمان رود و كار آفتاب كند
 
 وقتى نظر كیمیا اثر حضرت مولا ، فقیر نیازمندى را اینگونه به ثروت و جاه و جلال برساند ، نتیجه نظر حق در حقّ عبد چه خواهد كرد
 



:: برچسب‌ها: علي , اميرالمومنين , طلبه ,
:: بازدید از این مطلب : 102
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
به وبلاگ سرباز ولايت خوش آمدید
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه